در این مقاله، ((کتاب توجه آگاهی؛ راه حلی برای مشکلات روزمره)) را در چهار بخش به شما معرفی خواهم کرد:
- درباره نویسنده
- اطلاعات کتاب
- فهرست مطالب
- گزیدهای از کتاب
کتاب توجهی آگاهی انتشارات ارجمند
طبق روال، ابتدا به سراغ نویسنده کتاب رفته و بعد از معرفی و توضیح بیوگرافیاش، در مورد خود کتاب صحبت میکنم. با من همراه باشید.
اپلیکیشن آرامیا، منبع دورههای مدیتیشن باکیفیت به زبان فارسی، دورههای یوگا، پیلاتس، ذهن آگاهی، ریلکسیشن و… است. برای دانلود آن از دکمه پایین کمک بگیرید:
درباره نویسنده کتاب توجه آگاهی
دکتر رونالد سیگل بیش از ۲۵ سال استادیار بالینی روانشناسی، در دانشکده پزشکی دانشگاه هاروارد، اتحاد بهداشت کمبریج بوده. این شاگرد دیرینه تمرین های ذهن آگاهی در حال حاضر عضو هیئت علمی انجمن مراقبه و رواندرمانی است.
دکتر سیگل در سراسر دنیا به آموزش توجه آگاهی، رواندرمانی و همچنین درمان ذهن و جسم میپردازد. همچنین او چندین سال سابقه کار با کودکان و خانوادهها در مناطق محروم را دارد و در شهر لینکلن ایالت ماساچوست به رواندرمانی فردی مشغول است.
او یکی از مؤلفان کتاب غلبه بر کمردرد است که رویکردهای غربی و شرقی درمان کمردرد مزمن را تلفیق میکند. همچنین مؤلف کتاب توجه آگاهی و رواندرمانی است که مورد تحسین بسیاری از متخصصان قرارگرفته است.
دکتر سیگل که به همراه همسر و دخترانش در شهر لینکن زندگی میکند. او بهطور منظم از تمرینهای این کتاب برای کار با ذهن شلوغ و نافرمانش بهره میجوید.
اطلاعات کتاب
- نویسنده: رونالد سیگل
- ترجمه: مرتضی کشمیری، پیوند جلالی
- ناشر: انتشارات ارجمند
- شابک: 9786002004376
- تعداد صفحه: ۳۶۸
فهرست مطالب
در ادامه ابتدا فهرست تمامی مطالب کتاب را برای شما مینویسم. سپس به سراغ خلاصه آن رفته و با نوشتن خلاصه مهمترین بخش کتاب، شما را با آن آشنا میکنم.
بخش 1؛ چرا توجه آگاهی مهم است؟
- فصل ۱: زندگی برای همه مشکل است
- فصل ۲: راه حلی به نام توجه آگاهی
- فصل ۳: آشنایی با تمرینهای توجه آگاهی
- فصل ۴: زندگی سرشار از توجه آگاهی
بخش ۲؛ تمرینهای روزمره برای ذهنها، بدنها و روابط آشفته
- فصل ۵: دوستی با ترس
- فصل ۶: ورود به مکانهای تاریک
- فصل ۷: فراتر از مدیریت نشانهها
- فصل ۸: زیستن در آشوبی تمامعیار
- فصل ۹: شکستن عادات بد
- فصل ۱۰: پیر شدن آسان نیست
- فصل ۱۱: گام بعدی چیست؟
در ادامه کتاب:
- وقتی به کمک بیشتری نیاز دارید
- واژهنامه انگلیسی به فارسی
- واژهنامه فارسی به انگلیسی
- منابع
گزیدهای از کتاب توجه آگاهی، راه حلی برای مشکلات روزمره
خب تا اینجا نویسنده کتاب را شناخته و جزئیات خود کتاب را هم خواندیم. در ادامه کمی از بخش اول کتاب را با هم مطالعه میکنیم که دید خیلی خوبی در مورد مطالب آن به میدهد.
زندگی برای همه مشکل است
تا به حال شده از خود بپرسید «چرا زندگی من اینقدر سخت است؟» من زیاد این سوال را از خودم پرسیدهام.
البته در مقایسه با اکثر 7 میلیارد مردم کره زمین، زندگی نسبتا آسانتری داشتهام. والدین خوب، جسم سالم، مسکن و غذای کافی، همسر و فرزندان دوستداشتنی، دوستان دلسوز و حتی شغل دلخواه.
زندگی من اینطور گذشته است. با اینحال، یک روز هم نبوده که ذهنم رنج هیجانی خفیف یا شدیدی تولید نکرده باشد.
- «دارم سرما میخورم؟ آه اصلا نمیخواهم آخر هفته مریض باشم.»
- «کاش دخترم در امتحان امروز موفق بشه، بعد از آخرین امتحانش خیلی ناراحت بود.»
- «خدا کنه راهبندان باز بشه؛ اگه دوباره دیر برسم مصیبته»
- «پیری بد دردیه. کی میفهمه؟»
چرا ذهن من تمام طول روز از این افکار انباشته است؟ آیا ژنهای بدی به ارث بردهام؟ شاید. اما اگر اینطور هم باشد بهنظر میرسد خیلیها مثل من هستند.
رنج هیجانی در اشکال و اندازههای گوناگون پدید میآید. ممکن است نگران آینده باشیم، غمگین یا خشمگین باشیم، احساس گناه یا شرم کنیم، از درد جسمانی رنج ببریم، یا فقط احساس کِسِلی یا استرس کنیم.
گاهی رنج هیجانی نسبتا خفیف است، مثل وقتی که میگوییم «زیادی خوب نیستم» یا «سرحال نیستم». گاهی این رنج شدید میشود و نمیتوانیم از شر اضطراب، افسردگی، انواع اعتیاد، درد، یا علائم مربوط به استرس که ما را فلج میکنند، خلاص شویم. انسان بودن بیشتر وقتها چندان آسان نیست.
خوشبختی امکانپذیر است، البته اگر بخواهی
شاید مشکل این است که ما برای شاد بودن تکامل نیافتهایم. انتخاب طبیعی، یعنی فرآیندی که تکامل را هدایت میکند، ویژگیهایی را برگزیده که به ما کمک میکنند تا تولید مثل موفقی داشته باشیم.
بدین معنی که بهاندازه کافی زنده بمانیم تا جفت پیدا کنیم، با او درآمیزیم و فرزندانمان را بزرگ کنیم. نیروهای تکاملی به لذت بردن از زندگی توجهی نداشتهاند، مگر در مواردی که بقا یا توانایی تولید مثل را افزایش دهند.
برای نیروهای تکاملی در واقع اهمیتی ندارد که بعد از بچهدار شدن و چند سال حمایت از بچهها، بر سر ما چه میآید.
اما برای ما مهم است. اگرچه بقای نسل بشر هدف خوبی برای بسیاری از ماست، بااینوجود دلمان میخواهد تازندهایم از زندگی خود لذت هم ببریم. این خواسته خیلی زیادی نیست.
بهعنوان یک روانشناس بالینی، زندگی مردم زیادی را مشاهده کردهام، و همه آنها زندگی را مشکل میدانستند. البته، بیماران من ممکن است بخش نامتعارفی از جامعه باشند. مگر نه اینکه فقط مردم مسئلهدار به دنبال رواندرمانی هستند؟
با اینکه این حرف تا حدی درست است، به گمانم بیشتر آنها پریشانتر از کسانی نیستند که در رواندرمانی شرکت نمیکنند. آنها فقط با انگیزهتر هستند و قادرند برای پریشانی خود، کاری بکنند. از این گذشته، ظاهراً همه دوستان، همکاران و اعضای خانوادهام که بهخوبی آنها را میشناسم چه تحت رواندرمانی باشند و چه نباشند زندگی را از نظر هیجانی دشوار مییابند.
بیشتر بخوانید: تمرینات مدیتیشن
مشکل ما چیست؟
زندگی بسیار شگفتانگیز است. جهان طبیعت و فرهنگ بشری به طرز حیرتآوری پیچیده و جالب است و با معیارهای تاریخی، تقریباً تمام شهروندان کشورهای توسعهیافته زندگی مرفهی دارند. اکثر ما هرگز مصائبی را که در اخبار میبینیم. مثل جنگ، از دست دادن خانواده در فجایع طبیعی، یا زنده ماندن در تصادفات مرگبار تجربه نکردهایم. بااینهمه، میزان قابل توجهی استرس و رنج هیجانی را تجربه میکنیم.
آیا واقعاً ناراحت بودن ریشه تکاملی دارد؟ از یکجهت، بله. در انتخاب طبیعی، امر مهم، بقای گونه بوده است. غرایز آشکار و تواناییهای هوشی که به پیشرفت گونه ما در طول چند میلیون سال کمک کرده، برای ما بهعنوان فرد، پیامدهای نسبتاً منفی زیادی داشته است. بیایید کمی به گذشته برگردیم:
فِرد و ویلما دو انسان هوشمند اولیه بودند که حدود 40 هزار سال قبل در دشتهای شرق آفریقا زندگی میکردند. آنها از اجداد راستقامت خود کمی تکاملیافتهتر بوده و مغزی رشد یافتهتر داشتند.
در واقع برای آنکه مغزشان فعال بماند لازم بود هر کدام در روز دستکم ۴۰۰ کالری، یک پنجم غذای معمولشان را بخورند. این زوج از مغز خود استفاده میکردند تا کارهای شگفتآوری را که به بقایشان کمک میکرد انجام دهند: تفکر انتزاعی، برنامهریزی برای آینده، یافتن راهحلهای تازه برای مشکلات و دادوستد با همسایگان. آنها حتی قادر بودند در وقت آزادشان در غار نقاشی بکشند و جواهرات سنگی درست کنند.
اما در بیشهزار همیشه اوضاع مناسب نبود. مغز فِرد و ویلما گاه باعث دردسرشان میشد. آنها نگران کرگدنها و شیرها بودند، به همسایگانشان که غار بزرگتری داشتند حسادت میکردند و با دیگران بر سر برداشتن آب در روزهای گرم دعوا داشتند. وقتی هوا سرد و بارانی بود، یادشان میافتاد که آفتاب را بیشتر دوست دارند و هر دو بیحوصله میشدند. آنها به تغییرات پیرامون خود توجه میکردند و وقتی میوه، ریشه گیاهان یا لارو حشرات برای خوردن نبود، کجخلق میشدند.
هنگام بیماری یا مرگ همسایهها، از اینکه متوجه میشدند مرگ برای آنها نیز ممکن است اتفاق بیافتد پریشان میشدند. گاهی که فِرد به زنان دیگر نگاه میکرد ویلما ناراحت میشد. آنوقت دیگر نمیخواست با فِرد بخوابد و این فِرد را ناراحت میکرد. گاهی به سگشان که کفتارها آن را خورده بودند فکر میکردند و هر وقت همسایه قلدری پسرشان را مجروح میکرد، به وحشت میافتادند.
حتی وقتی همهچیز خوب پیش میرفت، افکارشان متوجه اشتباهات گذشته یا اتفاقات آینده میشد. فِرد و ویلما توانسته بودند زنده بمانند و پسرشان را هم از آب و گل دربیاورند. بااینحال ذهنشان شلوغ بود… . از 40 هزار سال پیش تاکنون برخی چیزها تغییر چندانی نکرده است. جالب است که مغز ما مانند آنها هنوز باعث آزار ماست. بااینحال، خوشبختانه بعضی از توانمندیهایی که به بقای اجدادمان کمک کرده، ما را قادر ساخته که راه مؤثری برای کنار آمدن با این مغز دردسرساز انجام دهیم و خوشبختتر باشیم. این تکنیکها از زمان فِرد و ویلما راه زیادی را طی کردهاند.
توجه آگاهی به عنوان نوعی پادزهر
توجه آگاهی یکی از این اقداماتی است که در طول هزاران سال تکامل فرهنگی، بهعنوان پادزهری برای عادات طبیعیِ دلها و ذهنها، که زندگی را بیش از حد مشکل میکنند، تکامل یافته.
توجه آگاهی نگرشی به تجربه یا روشی خاص برای زندگی و نویدی برای رنج کمتر و زندگی پرمعنا و غنیتر است. این نگرش به وسیله هماهنگ شدن با تجربه لحظه به لحظه و آگاهی از عملکرد ذهن در ایجاد اضطرابِ غیرضروری، حاصل میشود.
آن زمان که ذهن ما نگران تهاجم دیگران یا تمام شدن غذا است، تمرین توجه آگاهی ما را به لحظه امن حال بازمیگرداند.
کلام آخر
خب به انتهای مقاله رسیدیم. در این مقاله با هم خلاصه کتاب توجه آگاهی و یکی از شیرینترین قسمتهای آن را خواندیم. راستی اگر نظر و سوالی هست، در بخش نظرات منتظر شما عزیزان هستم.